چگونگى ضربت خوردن آن حضرت هم در نوشته تاریخ نویسان پیشین یکسان نیست . در حالى که طبرى و ابن سعد و دیگران نوشتهاند: « چون از سایبانى که به مسجد مىرسد ، بیرون شد ، ابن ملجم او را ضربت زد » . یعقوبى که تاریخ او پیش از اینان نوشته شده گوید: « پسر ملجم از سوراخى که در دیوار مسجد بود ، شمشیر بر سر او زد » . امّا نوشته ابن اعثم که هم عصر طبرى است ، با نوشته آنان مخالف است و با آنچه میان شیعیان مشهور است مطابق مىباشد . وى چنین مىنویسد:
« پسر ملجم شمشیر خود را برداشت و به مسجد آمد و میان خفتگان افتاد . على(ع) اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار مىکرد ، سپس به محراب رفت و ایستاد و نماز را آغاز کرد ، به رکوع ، و سپس به سجده رفت . چون سر از سجده نخستبرداشت ، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جاى ضربتى که عمرو پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود آمد . ابن ملجم گریخت و على در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند امیر مؤمنان کشته شد » . (1) بلاذرى به روایتخود از حسن بن بزیع آرد: « چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت: فزت و رب الکعبة و آخرین سخن او این آیه بود . « و منیعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره » . (2)
روایتهاى شیعى و برخى از روایتهاى اهل سنت نیز با آنچه ابن اعثم نوشته مطابقت دارد .
امام را از مسجد به خانه بردند . دیرى نگذشت که قاتل را دستگیر کرده و نزد او آوردند . بدو فرمود:
- « پسر ملجمى؟ »
- « آرى! »
- « حسن او را سیر کن و استوار ببند! اگر مُردم او را نزد من بفرست تا در پیشگاه خدا با او خصمى کنم و اگر زنده ماندم یا مىبخشم یا قصاص مىکنم ».
ابن سعد نوشته است فرمود:
- « بدو خوراک نیکو دهید و در جاى نرمش بیارمانید » . و هم او نوشته است روزى که على مردم را براى بیعت مىخواند ابن ملجم دوبار براى بیعت پیش آمد و على او را راند سپس فرمود از پیغمبر شنیدم او ریش مرا از خون سرم رنگین خواهد کرد . امام در آخرین لحظههاى زندگى فرزندان خود را خواست و به آنها چنین وصیت کرد:
« شما را سفارش مىکنم به ترسیدن از خدا ، و اینکه دنیا را مخواهید هر چند دنیا پى شما آید . و دریغ مخورید بر چیزى از آن که به دستتان نیاید و حق را بگویید ، و براى پاداش [آن جهان] کار کنید و با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار . و شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو رسد سفارش میکنم به ترس از خدا و آراستن کارها و آشتى با یکدیگر ، که من از جد شما(ص)شنیدم ، میگفت: آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان » . خدا را ، خدا را ، درباره یتیمان ، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید و نزد خود ضایعشان مگذارید .
خدا را ، خدا را ، همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند ، پیوسته درباره آنان سفارش مىفرمود چندانکه گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد نمود .
خدا را ، خدا را ، درباره قرآن ، مبادا دیگرى بر شما پیشى گیرد در رفتار به حکم آن .
خدا را ، خدا را ، درباره نماز که ستون دین شماست .
خدا را ، خدا را ، در حق خانه پروردگارتان! آن را خالى مگذارید ، چندانکه در این جهان ماندگارید که اگر [حرمت] آن را نگاه ندارید به عذاب خدا گرفتارید .
خدا را ، خدا را ، درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان ، بر شما باد به یکدیگر پیوستن و به هم بخشیدن . مبادا از هم روى بگردانید و پیوند هم را بگسلانید .
امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید تا بدترین شما حکمرانى شما را بر دست گیرند ، آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرند . پسران عبد المطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفتهاید و دستها را بدان آلوده ، و گویید امیر مؤمنان را کشتهاند . بدانید جز کشنده من نباید کسى به خون من کشته شود .
بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم ، او را تنها یک ضربتبزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا(ص)شنیدم مىفرمود: « بپرهیزید از بریدن اندام مرده هر چند سگ دیوانه باشد » . (3)
اندک اندک آرزوى او تحقق مىیافت و بدانچه مىخواست نزدیک مىشد . او از دیرباز ، خواهان شهادت بود و مىگفت:
« خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار! »
على(ع)به لقاء حق رسید و عدالت ، نگاهبان امین و بر پا دارنده مجاهد خود را از دست داد ، و بىیاور ماند . ستمبارگان از هر سو دستبه حریم آن گشودند و به اندازه توان خود اندک اندک از آن ربودند ، چندانکه چیزى از آن بر جاى نماند . آنگاه ستم را برجایش نشاندند و همچنان جاى خود را میدارد تا خدا کى خواهد که زمین پر از عدل و داد شود ، از آن پس که پر از ستم و جور شده است .
پی نوشتها:
1. تاریخ ابن اعثم،ج 4،ص 140-139 .
2. انساب الاشراف،ص 499 .
3. نامه 47 .
* على از زبان على یا زندگانى امیرالمومنین(ع) صفحه 165 .
* دکتر سید جعفر شهیدى .