ساقی کوثر

شیعیان نوشند آب خوش گوار چون تویی ساقی کوثر یا علی

ساقی کوثر

شیعیان نوشند آب خوش گوار چون تویی ساقی کوثر یا علی

ابن ملجم و انگیزه هایش - قسمت اول




ابن ملجم و انگیزه هایش

( قسمت اوّل )



مجموع روایتهایى که مورّخان نخستین درباره شهادت امیر مؤمنان آورده‏ اند ، و  شیعه و اهل سنت آن را در کتابهاى خویش نقل کرده‏ اند نشان می دهد که على(ع)با توطئه خوارج به شهادت رسید .

این روایت‏ها را با اندک اختلاف در کتاب‏هایى چون تاریخ طبرى ، تاریخ یعقوبى ، ارشاد مفید ، طبقات ابن سعد ، نوشته بلاذرى و واقدى مى‏توان یافت و حاصل آن گفته‏ها این است که پس از پایان یافتن جنگ نهروان ، دسته‏اى از خوارج گرد آمدند و بر کشته‏هاى خود مى‏گریستند ، و آنان را به پارسایى و عبادت وصف مى‏کردند . آنگاه گفتند این فتنه‏ها که پدید آمد از سه تن برخاسته است: على ، عمرو پسر عاص و معاویه . تا این سه تن زنده‏اند کار مسلمانان راست نخواهد شد و سه تن از آن جمع کشتن این سه تن را به عهده گرفتند .

عبدالرحمن پسر ملجم از بنى مراد کشتن على را به عهده گرفت . برک پسر عبدالله از بنى تمیم کشتن معاویه را ، و عمرو بن بکر از بنى تمیم کشتن عمرو پسر عاص را . چه وقت این کار را انجام دهند؟ گفتند در ماه رمضان اینان به مسجد مى‏آیند و باید در آن ماه به کار پرداخت و شب یازدهم یا سیزدهم یا هفدهم ماه رمضان و یا چنانکه میان شیعه مشهور است‏شب نوزدهم آن ماه را معین کردند ، چرا که در این شب این سه تن از آمدن به مسجد ناچارند . آنکه مامور کشتن عمرو عاص بود دیگرى را که آن شب جاى او به نماز رفته بود کشت . و آنکه بر معاویه ضربت زد شمشیرش به ران او رسید و زخمى شد و با خوردن دارو از مرگ رهید . امّا پسر ملجم نیت پلید خود را عملى کرد . آیا به راستى داستان چنین بوده است؟ باید گفت جاى تردید است و از آغاز ، نشان ساختگى بودن در آن آشکار است . پندارى داستان‏نویسى ماهر آنرا نوشته است . در ماه رمضان این هر سه تن به مسجد مى‏آیند و شب نوزدهم آمدن آنان به مسجد حتمى است .

در اینکه على(ع)در این شب به دست پسر ملجم ضربت‏ خورد تردیدى نیست . اما آنکه براى کشتن عمرو عاص رفت چرا مردى خارجه نام را به جاى او کشت؟ آیا عمرو براى وى ناشناس بود و نتوانست او را تشخیص دهد؟ چرا آن شب عمرو به مسجد نیامد؟ آیا کسى او را از توطئه آگاه کرده بود؟

آنچه به نظر درست‏ تر مى‏آید این است که ریشه این توطئه را باید نخست در کوفه ، سپس در دمشق جستجو کرد . چنانکه نوشته شد معاویه می دانست تا على زنده است دست‏یابى به خلافت‏براى او ممکن نیست . اشعث پسر قیس نیز چنانکه اشارت شد با على(ع) یکدل نبود . ابن ابى الدنیا که در سال 281 هجرى قمرى درگذشته و نوشته او پیش از طبرى و یعقوبى است در کتاب مقتل الامام امیرالمؤمنین على ابن ابى طالب به اسناد خود از عبد الغفار پسر قاسم انصارى چنین آورده‏است:

« از بسیارى شنیدم ابن ملجم شب را نزد اشعث‏ بود و چون سحرگاه شد بدو گفت صبح آشکار شد » . اگر آن سه تن با یکدیگر چنان قرارى گذاشته بودند ، چرا باید پسر ملجم با اشعث‏شب را در مسجد بسر برد و با او گفتگو کند . آیا می توان پذیرفت آنکه مى‏خواهد مخفیانه على را بکشد ، راز خود را با دیگرى (آن هم با اشعث) در میان نهد . بلاذرى در کتاب انساب الاشراف آورده است:

گفته‏اند پسر ملجم شب را نزد اشعث‏بن قیس بود و با وى آهسته سخن میگفت تا آنکه اشعث او را گفت: « برخیز که بامداد تو را شناساند » . (1) حجر بن عدى چون گفته او را شنید گفت:

« اى یک چشم او را کشتى (2) » .

نیز نوشته ‏اند ، بامداد آن روز که پسر ملجم ، على را ضربت زد ، اشعث پسر خود را به خانه على فرستاد و گفت‏بنگر در چه حالى است . او رفت و بازگشت و گفت چشمهایش به سرش فرو رفته . اشعث گفت:

« به خدا چشمان کسى است که آسیب به مغز او رسیده » . (3)

من نمی‏خواهم همانند تاریخ نویس معاصر اباضى ، شیخ سلیمان یوسف بن داود ، بگویم خوارج یاران على بودند ، و در کشتن او شرکت نداشتند و قبیله بنى مراد که ابن ملجم از آنان بود در شمار خوارج نیست ، و داستان پسر ملجم و آن دو تن دیگر بر ساخته قصه پردازان معاویه است تا حقیقت را بر مردم نهان سازند .

بر چند جاى کتاب او ، هم در حضور وى در الجزیره خرده گرفتم و هم در نامه بدو نوشتم . اما اگر کسى بگوید توطئه شهادت على(ع)چنانکه بر زبانها افتاده است نیست ، گفته‏اش را چندان دور از حقیقت نمى‏دانم . باز هم مى‏گویم جاى این احتمال هست که به اصطلاح اگر سر این نخ را بگیریم و پیش برویم ، به اشعث در کوفه و از آنجا به دمشق برسیم . پیش از این نوشتیم اشعث‏با على دلى خوش نداشت . چون على(ع)دست او را از حکومت‏بر مردم کنده باز داشته بود ، نیز در منبر وى را منافق پسر کافر خواند . شهرستانى در ملل و نحل نویسد: « اشعث از همه آنان که بر على شوریدند سخت ‏تر بود و از دین برون رفته‏تر ». (4)


پى ‏نوشتها:

1. فضح الصبح فلانا ، او را آشکارا کرد .

2. انساب الاشراف ، ص 493 .

3. مقتل الامام امیر المؤمنین ، ص 37 ، طبقات ، ابن سعد ، ج 3 ، ص 37 .

4. الملل و النحل ، ج 1،ص 170 .

* على از زبان على یا زندگانى امیرالمؤمنین(ع) صفحه 158.

* دکتر سید جعفر شهیدى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد